گلایه میکنم و درون سینه ام پرنده ای به آواز نشسته...
نشسته ام و خیالم توی خیابان زیبایی که بوی یاس می دهد و نسیم خنک شکوفه بازی میکند, قدم میزند.
هرسال انگار همین روزها چیزی را گم میکنم... دلتنگ چیزی می شوم... لب به گلایه باز نمی کنم اما پرنده ام آواز میخواند.
راستی رودی که جاری نشود نامش چیست؟
عاشقانه ای که به زبان رانده نشود نامش چیست؟
آغوشی که بی دریغ باز نشود نامش چیست؟
پ ن : ح دنده را عوض می کند و من از قفل شدن انگشت هایم لابلای انگشتای مردانه اش سیر نمی شوم.
خداوندا... اتومبیل دنده اتوماتیک به ما نده. آمین.
برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 67