...

ساخت وبلاگ

سحر بیست و نهم

فانک قریب

و دوست دارمت...

چنان کودکی که مادرش را,

اما باور کن که انک غریب قریب

بیا دستم را توی دستت بگیر و روی دامن شب سرم بده, دم صبح عاشقم کن, تا ظهر مرا به مهمانی شکوفه های سیب و گیلاس ببر, تا غروب انتظار پیشم بمان, شب را با من روی بالشم ببار و بدان چنین خدایی که تو هستی را با هیچ چیز قشنگی در دنیا عوض نمیکنم...

ای خدای سحرهای آرام

من از اینکه تو با گوشه چشمت همزمان به همه ما نگاه میکنی و هوایمان را داری دلم قنج می رود. من خودم را در نقطه مرکزی عالم امکان می دانم و این مرض خودبینی است و در نقطه مقابلم نهنگ تنها ست. چه خوب که تو خدای م

+ نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۲/۱۱ساعت توسط اسماء |

نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 21 ارديبهشت 1401 ساعت: 17:30